معنی نجس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نجس. [ن َ / ن َ ج ِ / ن َ ج َ / ن ِ / ن َ ج ُ] (ع ص) پلید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از فرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء). مقابل طاهر. (فرهنگ نظام) (اقرب الموارد). پلید. (مهذب الاسما). طَفِس. ریمن. پلشت. رجس. قذر. (یادداشت مؤلف). ج، انجاس.
نجس. [ن َ ج ِ] (ع ص) ناپاک. پلید. آلوده. غیرطاهر. پلشت. ریمن. رجس. رجوع به ماده ٔ قبل شود: چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را به فانی و دایم را به زایل فروختن و جان پاک را فدای تن نجس داشتن. (کلیله و دمنه).
من تیمم به سر خاک نجس
کی کنم کآب به جای است مرا.
خاقانی.
- نجس العین، چیزی که نجاست، ذاتی آن باشد.
- امثال:
چون نجس تر شود نجستر شود.
دریا به دهان سگ نجس کی گردد ؟
|| داء نجس و نجیس، مرضی که بهبود ندارد. (اقرب الموارد) (از المنجد). || مردار. (یادداشت مؤلف).
نجس. [ن َ] (ع مص) تعویذ گرفتن برای کودک. (اقرب الموارد). رجوع به تنجیس شود.
نجس. [ن َ ج َ] (ع مص) ناپاک گردیدن. پلید گردیدن. نجاسه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پلید شدن. (غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی). || پلید بودن. غیرطاهر و غیرنظیف بودن. (از المنجد). || (ص) ناپاک. پلید. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (غیاث اللغات).
نجس. [ن ُ ج ُ] (ع اِ) معوذون. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تنجس و منجِّس شود.
(نَ جِ) [ع.] (ص.) ناپاک، پلید.
آنچه پاک نیست،
ناپاک، پلید
ناپاک و پلید
آلوده، آلوده، بینمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک،
(متضاد) طاهر
درست نجویدن غذا، نیم جویده
ناپاک، آلوده، رجس
نَجِس، نَجَس، ناپاک، پلید، غیر طاهر (جمع: اَنجاس)،
نَجَس، (نَجِسَ، یَنجَسُ) پلید و ناپاک بودن،