معنی نجفی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نجفی. [ن َ ج َ] (ص نسبی) منسوب است به شهر نجف. رجوع به نجف شود.

نجفی. [ن َ ج َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

نجفی. [ن َ ج َ] (اِخ) شاه غلام خوب اﷲ. از فارسی گویان اﷲآباد هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در دوازده سالگی تکمیل علوم کرده و به شعر گفتن پرداخته و به سال 1170 هَ. ق. در سن 13سالگی درگذشته است. او راست:
تمام داغ شدم لاله زار را چه کنم
خوشم به کنج قفس نوبهار را چه کنم
توان ز کوی تو صرف نظر نمود اما
دل بلاکش امّیدوار را چه کنم ؟
غنچه ٔ باغ امیدم نشکفت
عمر چون باد خزان رفت و گذشت.
رجوع به ریحانهالادب ج 4 ص 168 و تذکره ٔ صبح گلشن ص 506 و قاموس الاعلام ج 6 شود.

نجفی. [ن َ ج َ] (اِخ) (آقا...) شیخ محمدتقی اصفهانی، مشهور به آقانجفی. از علمای امامیه ٔ قرن سیزدهم هجری است. وی به سال 1334 هَ.ق. درگذشت. رجوع به الذریعه ج 3 ص 22 و ریحانهالادب ج 4 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به نجف اهل نجف.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر