معنی نرم شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نرم شدن. [ن َ ش ُ دَ] (مص مرکب) دَمَث. نُعومه. (تاج المصادر بیهقی). لیان. (از ترجمان القرآن) (از منتهی الارب). ملاینه. (از منتهی الارب). لین. (ترجمان القرآن). لدونت. تملس. (یادداشت مؤلف). || صاف و صیقلی و هموار شدن. از خشونت و زبری و ناهمواری درآمدن. املس شدن. || شل شدن. از سفتی و سختی افتادن. آب لمبو شدن:
هم آوردم ار کوه بودی به جنگ
زگرزم شدی نرم چون موم سنگ.
فردوسی.
هرکه چون موم به خورشید رخت نرم نشد
زینهار از دل سختش که به سندان ماند.
سعدی.
|| سست شدن. ضعیف شدن. (یادداشت مؤلف). شُل و وارفته شدن:
تبه گردد از جفت شیر ژیان
به زودی شود نرم چون پرنیان.
فردوسی.
|| خرد شدن. خردو خاکشیر شدن. درهم کوفته شدن:
زیر رکاب و عَلَم فاطمی
نرم شود بی خردان را رقاب.
ناصرخسرو.
- امثال:
تا دنده اش نرم شود.
|| از خشکی درآمدن: تمغی، نرم شدن انبان. (منتهی الارب). || نرم شدن شکم، روان شدن آن. از یبوست درآمدن: کُثوع، نرم شدن شکم شتران و جز آن. (از منتهی الارب). || رام شدن. ساکن و آرام شدن. (یادداشت مؤلف). از سرکشی وتوسنی افتادن. ملایم شدن. مطیع و منقاد گشتن:
بشوی نرم هم به زر و درم
چون به زین و لگام تند ستاغ.
شهید.
هود گرد مؤمنان خطی کشید
نرم می شد باد کآنجا می رسید.
مولوی.
- نرم شدن سر، رام شدن. به راه آمدن.
- نرم شدن گردن، مطیع شدن. رام شدن.

حل جدول

لین

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) نرم گردیدن. یانرم شدن شکم. اسهال یافتن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر