معنی نرم نرمک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نرم نرمک. [ن َ ن َ م َ] (ق مرکب) نرم نرم. باملایمت. به طور نرمی. آهسته آهسته. (از ناظم الاطباء):
نرم نرمک ز پس پرده به چاکر نگرید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه.
کسائی.
نرم نرمک گفت شهر تو کجاست
که علاج درد هر شهری جداست.
مولوی.
(~. نَ مَ) (ق مر.) به تدریج، آهسته آهسته.
نرمنرم، آهستهآهسته،
آهسته آهسته، آرام آرام
آهسته آهسته بتدریج: نرم نرمک گفت:شهرتوکجاست ک که علاج اهل هرشهری جداست ک (مثنوی. نیک. 11:1)