معنی نشت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نشت. [ن َ] (ص) در خراسان نشت به معنی زرد است، گویند «انگور قدری نشت شده »؛ نیز پارچه ٔ نیم سوخته را که از نزدیک گرفتن با آتش زرد شده نشت گویند. (از فرهنگ نظام). طبری: نشت (جل، کهنه و پوسیده) در گیلکی به معنی چین دار و تا شده (کاغذ، جامه و غیره) است. دراراک: زمین نرم (مانند زمین باغچه که خوب بیل زده وکلوخهای آن کوبیده شده باشد) یا زمینی که بر اثر ذوب شدن یخ زمستانها خاک آن از هم باز شده باشد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || خراب. ضایع. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (انجمن آرا). ویران. (ناظم الاطباء). || سست. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (جهانگیری). زبون. (برهان قاطع). ناتوان. نااستوار. (ناظم الاطباء). || پژمرده. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || فانی. (ناظم الاطباء). || (اِ) در گناباد و قزوین و گیلان به معنی: نفود آب در چیزی. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || در کرمان و فارس: تراویدن و نفوذ کردن آب و بخصوص روغن ازظرفش. رجوع به نشت آب و نشت کردن و نشتی شدن شود.
نشت. [ن ِ] (ص) خوش. (جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نیک. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). با وشت = وش قیاس شود. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). تندرست. (ناظم الاطباء).
سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، شکستگی، خرابی. [خوانش: (نَ) (اِمص.) (عا.)]
سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، ترشح،
(صفت) [قدیمی] سست و پژمرده،
شکستگی و خرابی،
[قدیمی] خراب، ضایع،
* نشت کردن: (مصدر لازم)
آب پس دادن ظرف شکسته،
سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر،
ترشح کردن و تراویدن
ترشح کردن، تراویدن
تراویدن، تراوش، ترشح، چکه، نشر، برملا، بروز، درز کردن، شایع
کثیف، کسی که نظافت را رعایت نکند، نیش
معین بر آن است که این واژه در فارسی از نشف تازی گرفته شده این برداشت روا نمی نمایاند زیرا نشت تراویدن است و چکه کردن و درز کردن راز و نشف در تازی درست آرش باژ گونه دارد و برابر است با به خود کشیدن. واژه ی نشت در گویش تبری به آرش کهنه و پوسیده گیلکی با دو آرش تراوش و چین و چروک شده آمده (بنگرید به واژه نامه تبری صادق کیا و ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی جهانگیر سرتیپ پور) در گویش نایینی نیز نشت برابربا تراوش آمده (بنگرید به فرهنگ نایینی منوچهر ستوده) در گویش خراسانی نیز واژه ی نشت برابر با (نفوذ مایعی از ظرف) آمده (بنگرید به فرهنگ گویش خراسان بزرگ امیرشالچی) هم چنین نمی توان پذیرفت که این واژه از نشط تازی گرفته شده باشد زیرا که این واژه به آرش ربایش گرفتن و گره زدن بر ریسمان است.