معنی نشگون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نشگون. [ن ِ] (اِ) قرص. قرض. وشگون. نشکون. نشکنج. نخجل. رنج رساندن به کسی با فشردن قسمتی ازگوشت تن او میان ابهام و سبابه. (یادداشت مؤلف).
(نِ) (اِ.) نک. نشکنج.
عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت، نخجیل، نخچل، نیلک،
با دوانگشت بدن کسی را فشردن.
با دوانگشت بدن کسی را فشردن
(اسم) عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
با دوانگشت بدن کسی را فشردن است.