معنی نش ء در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نش ء. [ن َش ْءْ] (ع اِ) ابر بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سحاب مرتفع. (از المنجد) (از اقرب الموارد). یا ابر پاره که نخستین نمایان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پاره ابری که در آغاز نمایان شود. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || شتران ریزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صغارالابل، کوچک از شتران. || ج ِ ناشی ٔ. رجوع به ناشی ٔ شود. || نسل. ج، نشاء. گویند هو نش ء سوء، او من نش ء سوء. (المنجد) (اقرب الموارد). || (مص) آفریدن. || زیستن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || جوان گشتن. بالیدن و جوان گشتن. (آنندراج). بالیدن و جوان شدن کودک و از حد صباوت گشتن و به بلوغ رسیدن وی. (از اقرب الموارد). گوالیدن و جوان گشتن و بزرگ شدن. (از ناظم الاطباء). جوان شدن و به ادراک رسیدن. (از المنجد). نشوء. نشاءه. نشاء. نشائه. (المنجد) (اقرب الموارد). || بلند برآمدن ابر. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). بالا گرفتن ابر. (المنجد) (از اقرب الموارد). نشوء. نشاءه. نشاء. نشائه. (المنجد).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر