معنی نعمانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نعمانی. [ن ُ نی ی / ن ُ] (ص نسبی) منسوب است به نعمانیه که دیهی است در مصر. (ریحانه الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به نعمانیه که موضعی است بین واسط و بغداد در عراق. (از ریحانه الادب ج 4 ص 221).

نعمانی. [ن ُ نی ی / ن ُ] (ص نسبی) منسوب است به وادی نعمان از اراضی شام. (ریحانه الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به قلعه ٔ نعمان در زبید یمن. (ازریحانه الادب ج 4 ص 221). || منسوب است به شهر نعمان از بلاد حجاز. (ریحانه الادب ج 4 ص 221).

نعمانی. [ن ُ] (اِخ) حسن بن خطیر ملقب به ظهیرالدین و معروف به ظهیر نعمانی. رجوع به حسن بن خطیر و نیز رجوع به ریحانه الادب ج 4 ص 221 شود.

نعمانی. [ن ُ] (اِخ) طلحهبن محمد (یا احمد) بن طلحه، مکنی به ابومحمد، از لغویون و شعرای اوایل قرن ششم هجری قمری است و در بدیهه گوئی دستی و با حریری مکاتباتی داشته است و به سال 520 هَ. ق. درگذشته است. او راست:
اذا نالک الدهر بالحادثات
فکن رابطالجأش صعب الشکیمه.
(از ریحانه الادب ج 4 ص 221). رجوع به معجم الادباء ج 12 ص 26 شود.

نعمانی. [ن ُ] (اِخ) (الَ...) مزیدبن علی بن مزید، مکنی به ابوعلی و معروف به النعمانی شاعر و از اهل نعمانیه ٔ عراق است و به سال 611 هَ. ق. در آنجا درگذشت. او راست: دیوان شعر. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 102).

نعمانی. [ن ُ] (اِخ) موسی بن یوسف بن احمد الایوبی الانصاری النعمانی الشافعی، مکنی به ابوایوب و ملقب به شرف الدین قاضی و مورخ دمشقی است. به سال 946 هَ. ق. ولادت و به سال 1000 هَ. ق. وفات یافت. او راست: الروض العاطر فی ماتیسر من اخبارالقرن السابع الی ختام القرن العاشر، نزهه الخاطر و بهجه الناظر، خلاصهنزهه الخاطر. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 288 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر