معنی نمیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نمیدن. [ن َ دَ] (مص) میل کردن. توجه نمودن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء):
کارم شهوی و غضبی بود شب و روز
بر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم.
خواجه نصیرالدین طوسی.
وقت مرگ آید در آن سو می نمی
چون که دردت رفت پس چون اعجمی.
مولوی.
|| نم کشیدن. (از حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مرطوب شدن. (ناظم الاطباء). || ملکه ٔ خلع بدن و به حقیقت برآمدن و خلع بدن آنکه بنابر کمال ریاضت و کثرت مجاهدت بعضی کاملان را قوت انقطاع به مرتبه ای میسر گردد که هرگاه خواهند روح ایشان از بدن مفارقت کند و متصل شود به انوار عالیه و باز معاودت به بدن نماید (؟). (انجمن آرا) (آنندراج).
نمیدن. [ن ُ دَ] (مص) نومید شدن. ناامید شدن. (از برهان قاطع). مأیوس شدن. (ناظم الاطباء).
نم کشیدن، توجه کردن و میل نمودن به سوی کسی یا چیزی. [خوانش: (نَ دَ) (مص ل.)]
(نُ دَ) (مص ل.) ناامید شدن، مأیوس گشتن.
نم کشیدن، نمدار شدن،
میل کردن و توجه کردن به سوی کسی یا چیزی،