معنی نهس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نهس. [ن َ] (ع مص) به دندان پیشین گرفتن و گزیدن گوشت راو برکندن. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). به دندان پیشین گزیدن. (تاج المصادر بیهقی). || گزیدن مار. (منتهی الارب) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از متن اللغه). نهش. (متن اللغه). || گاز گرفتن ِ سگ کسی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). عض. (متن اللغه). گزیدن سگ و هر صاحب نیشی کسی را و یا گرفتن و برکندن. (از ناظم الاطباء).

نهس. [ن ُ هََ] (ع اِ) مرغی است که گنجشک را شکار کند. (منتهی الارب). پرنده ای است شبیه صرد، جز اینکه ملمع نیست. دُمش را تکان می دهد و گنجشکان را شکار می کند، و گفته اند نهس گونه ای از صرد است و او را از آن روی نهس گفته اند که گوشت را به نیش می کند و می گزد. (از اقرب الموارد). پرنده ٔ سخت منقار و کله گنده ای است که در گورستان مأوی کند. (از متن اللغه). ج، نهسان.

حل جدول

گزیدن مار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر