معنی نوایی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نوایی. [ن َ] (ص نسبی) منسوب به قریه ٔ نوا. (ناظم الاطباء). اهل نوا. رجوع به نوا شود. || نواگر. (آنندراج). مغنی. (یادداشت مؤلف). || به رهن و وثیقه و گروگان برداشته شده از آدمی. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوا شود:
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است.
رودکی (از یادداشت مؤلف).
|| (اِ) آواز. سرود. نغمه. ترانه (؟). (ناظم الاطباء). || (حامص) توانگری. دولت. فراوانی. (ناظم الاطباء). بدین معنی بانوایی درست است مقابل بی نوایی. || (ص نسبی) اهل نائی. کسی که دارای آواز باریک بود. مطرب خوش سرود (؟). (ناظم الاطباء). رجوع به معنی دوم شود.
نوایی. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان اواوغلی از بخش حومه ٔ شهرستان خوی، در 9 هزارگزی شمال شرقی خوی بر سر راه خوی به جلفا، در جلگه ٔ معتدل هوائی، در کنار رود قطور واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ قطور، محصولش غلات و پنبه و کرچک و زردآلو، شغل اهالی زراعت و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
نوایی. [ن َ] (اِخ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، در 14 هزارگزی جنوب ایذه در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 106 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
نوایی. [ن َ] (اِخ) امیر علیشیربن الوس، ملقب به نظام الدین و متخلص به نوائی و فانی یا فنائی. از احفاد جغتای پسر چنگیز و از مشاهیر وزرای سلطان حسین میرزا بایقرا و از اعاظم دانشمندان و ادبای قرن نهم هجری است. وی به دو زبان فارسی و ترکی اشعار و دیوان دارد و صاحب تصانیف گوناگون است. در دوران قدرت و وزارت، حامی و مشوق هنرمندان و شاعران بود و با مولانا عبدالرحمن جامی ارادت و مصاحبت می ورزید. او راست: 1- دیوان فارسی، بالغ بر شش هزار بیت. 2- اربعین منظوم. 3- تاریخ الانبیاء، به ترکی. 4- تاریخ ملوک عجم، به ترکی. 5- ترجمه اللغه الترکیه بالفارسیه. 6- نسائم المحبه، در ترجمه ٔ ترکی نفحات الانس جامی. 7- حیره الابرار. 8- لیلی و مجنون. 9- فرهاد و شیرین. 10- سبعه ٔ سیاره. 11- سد اسکندری یا اسکندرنامه. 12- خمسه ٔ المتحرین، به زبان ترکی در شرح حال جامی. 13- دیوان ترکی، شامل چهار کتاب: غرایب الصغر یا غرایب النوائب، نوادر الشباب، بدایع الوسط، و فوائد الکبر. 14- سراج المسلمین. 15- عروض ترکی. 16- مثنوی لسان الطیر.17- محاکمه اللغتین. 18- محبوب القلوب. 19- مفردات، در معما. 20- منشآت ترکی. 21- منشآت فارسی. 22- نظم الجواهر. 23- مجالس النفایس، که از مهمترین تألیفات او و تذکره ای است در شرح حال قریب 350 تن از معاریف معاصران او به زبان ترکی. وی به سال 906 هَ. ق. در 63سالگی وفات یافت. از اشعار پارسی اوست:
رسد هر کس به مقصودی ز یارب یارب شبها
چرا مقصود من حاصل نشد یارب ز یاربها
نگویم بهر تشریف قدومت خانه ای دارم
غریبم، خاکسارم، گوشه ٔ ویرانه ای دارم.
(از ریحانه الادب ج 4 ص 235 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 41 و تذکره ٔ نصرآبادی ص 470 و فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپه سالار ج 2 ص 538).
و نیز رجوع به متفرقات الذریعه و کشف الظنون و بهارستان جامی ص 122 و تذکره ٔ دولتشاه ص 494 و مجالس النفایس ترجمه ٔ حکیم ص 357 و تحفه ٔ سامی ص 179 و آتشکده ٔ آذر ص 23 و تاریخ کثیره ص 144 و مرآهالخیال ص 72 و نگارستان سخن ص 72 و 133 و طرایق الحقایق ج 3 ص 46 و اسماء المؤلفین وآثار المصنفین ج 1 ص 739 و از سعدی تا جامی ص 469 ومجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 1 شماره ٔ 5 ص 32 ومیر علی شیر نوائی تألیف علی اصغر حکمت و فرهنگ سخنوران ص 616 شود.
نوایی. [ن َ] (اِخ) از قاضی زادگان بافق و از شاعران قرن یازدهم هجری است. رجوع به تاریخ یزد یا آتشکده ٔ یزدان ص 336 شود.
نوایی. [ن َ] (اِخ) بابا سلطان قمی. از شاعران قرن یازدهم هجری و از ملازمان شاه عباس کبیر است. او راست:
نوایی نیست شاد از وصل امروز
چو هجران خواهدش آزرد فردا
چه باشد حال بیماری که امروز
یقین داند که خواهد مرد فردا.
(از صبح گلشن ص 54 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4603).
و رجوع به سفینه ٔ خوشگو حرف «ن » شود.
نوایی. [ن َ] (اِخ) شمس الدین محمد کاشانی (ملا...)، متخلص به نوایی. از شاعران قرن دهم هجری است و به هندوستان مهاجرت کرده. او راست:
ای دل مگو که آن گل بوی وفا ندارد
دارد وفا ولیکن نسبت به ما ندارد.
(از تحفه ٔ سامی ص 76 و صبح گلشن ص 540 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4603 و فرهنگ سخنوران).
نوایی. [ن َ] (اِخ) عبدالسمیع سندی، متخلص به نوائی. از پارسی گویان هند است. او راست:
بهار و خزان، سرو یک صورت است
بر آزاد، فکر جهان کم بود.
(از مقالات الشعراء ص 820).
نوایی. [ن َ] (اِخ) محمدتقی (میرزا...) مازندرانی، فرزند حاجی میرزا رضاقلی منشی الممالک سلطانی، متخلص به نوائی. از شاعران قرن سیزدهم هجری است. وی متصدی دیوان انشای محمدشاه قاجار بود. او راست:
چو بامداد ز نخجیرگاه شاهنشاه
رسید مونس جانم چمان چمان از راه
به لب بدخشی لعل و به زلف چینی مشک
به قد فراخته طوبی به رخ فروخته ماه.
(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 509 و سفینه ٔ المحمود «مجلس سیم، مرتبه ٔ چهارم ص 207» و فرهنگ سخنوران ص 617).
نوایی. [ن َ] (اِخ) محمدشریف (میر...) سبزواری کربلائی، متخلص به نوائی. از شاعران قرن دهم هجری و از درباریان اکبرشاه پادشاه هندوستان است. در اکبرآباد هند وفات یافت. او راست:
به گرم خوئیت ازجا نمی روم چه کنم
که اعتماد ندارم به آشنائی تو
تو در طریقه ٔ مهر و وفا نه آن شمعی
که نور دیده فروزد ز روشنائی تو.
(از صبح گلشن ص 540 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4603).
و رجوع به منتخب التواریخ ج 3 ص 376 و هفت اقلیم (اقلیم چهارم، سبزوار) و سفینه ٔ خوشگو، حرف «ن » شود.
نوایی. [ن َ / نُو] (اِخ) مهدی منشی (میرزا...)، فرزند حاجی ملا آقابابا تاجرشیرازی. از شاعران قرن سیزدهم هجری است. او راست:
ما مست شراب وحدتیم ای ساقی
سرخوش ز می محبتیم ای ساقی.
(از آثار العجم ص 571).
و رجوع به فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 77و فرهنگ سخنوران ص 617 شود.
از پژوهشگران تاریخ ایران