معنی نکایة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نکایه. [ن ِ ی َ] (ع مص) مجروح کردن و کشتن دشمن را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از صحاح). مقهور کردن خصم را با قتل و جرح. (از اقرب الموارد). جراحت کردن و کشتن دشمن را. (از بحر الجواهر). درهم شکستن و مغلوب کردن و کشتن دشمن را. (از متن اللغه). نکی. (متن اللغه) (ناظم الاطباء). || بد سگالیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). || باز کردن پوست ریش را. (از منتهی الارب) (آنندراج). پوست از قرحه جداکردن پیش از آنکه بهبود یابد. (از متن اللغه). نَک ْء. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). ناسور کردن ریش. (یادداشت مؤلف). || (اِمص) جراحت و کشتار دشمن. (از ناظم الاطباء). نکایت. رجوع به نکایت شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر