معنی نیم تخت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نیم تخت. [ت َ] (اِ مرکب) تختی که بالای آن می خوابند. دارابذین. دارافرین. (ناظم الاطباء). تخت کوچک که از یکسو دیوار ندارد و بر آن توان نشستن و پایها آویختن. نیم کت. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح کفاشی) قطعه ٔ چرم یا لاستیکی که بر کف کفش مستعمل کوبند دوام آن را، یابرای پوشاندن سوراخی که در تخت کفش پدید آمده است.
نیمکت
قطعه لاستیکی که بر کفش کهنه می دوزند
(اسم) نیمکت، تختی کوچک که بر بالای آن خوابند.