معنی نیک سیرت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نیک سیرت. [رَ] (ص مرکب) خوش خلق. (ناظم الاطباء). خوش خو. (فرهنگ فارسی معین). پارسا. (ناظم الاطباء). آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد. (فرهنگ فارسی معین). پاک نهاد. نیکونهاد. صافی ضمیر. نیک دل. پاک ضمیر:
صاحب دل نیک سیرت علامه
گو کفش دریده باش و خلقان جامه.
سعدی.
درون مردمی چون ملک نیک سیرت
برون لشکری چون هژبران جنگی.
سعدی.
درویش نیک سیرت پاکیزه رای را
نان رباط و لقمه ٔدریوزه گو مباش.
سعدی.
خوشخلق، خوشخو،
خوش خو، خوش خلق
خوشخو، خوش خلق، پارسا پاکسرشت فرو دهنده (صفت) خوش خو خوش خلق، آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد: پارسا: ((شاهزاده خوب صورت نیک سیرت. . . که آتش شمشیر آبدارش بهرام را چون سپند میسوخت. . . ))