معنی همراهی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

همراهی. [هََ] (حامص مرکب) معیت. همراه بودن (شدن):
هوایی بد است آنکه بر چشم زد
بد آرد به همراهی چشم بد.
نظامی.
اگر شبدیز با ماه تمام است
به همراهیش گلگون تیزگام است.
نظامی.
|| مساعدت. معاضدت و دستگیری، به خصوص نسبت به کسی که فقیر باشد. || (اِ مرکب) کنایه از اعضای بدن نیز هست. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه: همراهیان).

فرهنگ عمید

همراه بودن با یکدیگر،
هم‌سفری،
[مجاز] موافقت،
[مجاز] اعانت، یاری،

حل جدول

مشایعت

مترادف و متضاد زبان فارسی

کمک، مساعدت، معاضدت، یاری

پیشنهادات کاربران

ملازمت

اسکورت

رفاقت

بدرقه

ملازم

همیاری

به پای هم موندن

ملازمت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر