معنی همگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
همگی. [هََ م َ / م ِ] (ضمیر مبهم، ق) تمامی و همه. (از غیاث). جملگی. کلاً. یکسر. یکسره. (یادداشت مؤلف): جبرئیل بیامد و پری بزد قصر ملک و همه ٔ حشم را بر زمین فروبرد و همگی هلاک شدند. (قصص الانبیاء).
خیز نظامی نه گه خفتن است
وقت به ترک همگی گفتن است.
نظامی.
شاه بدان صید چنان صید شد
که ش همگی بسته ٔ آن قید شد.
نظامی.
(هَ مِ) (حامص.) کلیت، تمامی.
همه،
بهتمامی، جملگی، کلی،
تمامِ یک چیز، کل،
کلی
عموم
جمیع
اجماعا
جمله
جملگی
طر
تمام، همگنان، همه
جملگی، کلاً، یکسر، یکسره، تمامی و همه
قاطبه
یکجا
یکجا
کلا
سرتاسر
اجماع