معنی هنرجوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
هنرجوی. [هَُ ن َ] (نف مرکب) هنرآموز. هنردوست. جوینده ٔ هنر. || دلیر. مبارز:
ز دشمن کی حذر جوید هنرجوی
ز دریا کی بپرهیزد گهرجوی ؟
فخرالدین اسعد.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.