معنی واشی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

واشی. (ع ص) نعت فاعلی از وشی. (اقرب الموارد). سخن چین. (ناظم الاطباء). نمّام:
تا بود صبح واشی و نمام
تا بود باد ساعی و غماز.
مسعودسعد.
|| دروغگو. (غیاث اللغات) (آنندراج). || بسیارفرزند. (از اقرب الموارد). مرد بسیارفرزند. || ستور بسیاربچه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || بافنده. (از اقرب الموارد). بافنده ٔجامه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || سکه زن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || کاونده ٔ کان جهت زر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || نگارین کننده ٔ جامه. (ناظم الاطباء). صورت دیگر واشی در عربی واش است و جمع آن واشون و وشاه است.

واشی. (پسوند) پسوند مکان چنانکه در اسپی واشی، تنگ واشی، روواشی. (از یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

[ع.] (اِفا.) سخن چین، نمام.

فرهنگ عمید

سخن‌چین، نمام،

گویش مازندرانی

تنگه و نقاشی کنده کاری شده بر سنگ در منطقه ی فیروزکوه، مربوط...

فرهنگ فارسی هوشیار

سخن چین، نمام

فرهنگ فارسی آزاد

واشِی، نمّام، سخن چین، پُر اولاد، دارای مواشی (جمع: وُشاه)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر