معنی واضع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

واضع. [ض ِ] (ع ص) نهنده ٔ چیزی در جائی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || سازنده. (ناظم الاطباء). بناکننده. || آفریننده. پیداکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء):
اختر سعدی و عالم ز فروغ تو منیر
واضع عقلی و گیتی ز نظیر تو عقیم.
سعدی (مجالس).
|| شارع و آنکه در میان مردمان وضع قانون می نهد. (ناظم الاطباء). || شتر گیاه ترش چرنده. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || زن بی خِمار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || زن آبستن شونده در آخر طُهر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || زن زاینده. || حدیث دروغ سازنده. (اقرب الموارد).

واضع. [ض ِ] (اِخ) روستائی در یمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مخلافی است در یمن. (معجم البلدان).

فرهنگ معین

(ض) [ع.] (اِفا.) وضع کننده.

فرهنگ عمید

ایجادکننده،
وضع‌کننده، مُدوِّن،
نویسنده

مترادف و متضاد زبان فارسی

بانی، پایه‌گذار، شارع، موسس، موجد

فرهنگ فارسی هوشیار

وضع کننده، گذارنده

فرهنگ فارسی آزاد

واضِع، در فارسی به معنای سازنده، قرار دهنده، مقرر کننده، گذارنده، پدید آورنده قوانین مصطلح است،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر