معنی واماندگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
واماندگی. [دَ / دِ] (حامص مرکب) بازماندگی. حالت آن چیزی که بازمانده و گشاده باشد. (ناظم الاطباء):
واماندگی اندر پس دیوار طبیعت
حیف است و دریغا که در صلح بهشتیم.
سعدی.
|| خستگی. کوفتگی. بی رمقی و بی حالی. حالت وامانده. رجوع به وامانده شود. عجز. عَی ّ. (یادداشت مرحوم دهخدا). درماندگی.
فرسودگی، خستگی، عقب ماندگی. [خوانش: (دِ) (حامص.)]
بازماندگی، عقبافتادگی،
درماندگی و بیچارگی
درماندگی، بیچارگی
خستگی، درماندگی، عقبماندگی، فرسودگی
خستگی فرسودگی. ، عقب ماندگی.