معنی وسام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
وسام. [وَ] (ع مص) زیبا و خوب روی گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکوروی شدن. (تاج المصادر بیهقی).
وسام. [وِ] (ع ص، اِ) ج ِ وسیم، به معنی زیبا و خوبروی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وسیم شود. || ج ِ وسیمه، به معنی زن جمیل زیباروی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به وسیمه شود. || نشان و داغ ستوران و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || نشان که آویزند بر سینه و جز آن.
زیباروی
مدال
داغ داغ ستوران، نشان نشان شایستگی
وِسام، مدال، نشان (که به مناسبت لیاقت یا خدمت اعطاء می گردد)، علامت یا نشانی که بر حیوان داغ می کنند (جمع: اَوسَمَه)، ایضاً جمعِ وَسِیم است،