معنی وسه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وسه. [وَ س َ / س ِ] (اِ) چماق. عصا. (ناظم الاطباء). چوب دست. چوب دستی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا):
به وسه سر بکوب حاسد را
من بگویم اگر تو را وسه نیست.
سوزنی.
و به تشدید نیز آمده. || قدرت و قوت. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توانائی. (ناظم الاطباء). || آلت مرد. نره. (فرهنگ فارسی معین):
روز و شبان به گنبد سیمین شان زدیم
هر ساعتی ز وسّه ٔ سیمین یکی ستون.
سوزنی.

فرهنگ معین

چوبدستی، (کن.) آلت مرد، نره. [خوانش: (وِ سِّ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

عصا، چوب‌دستی: به وسه سر بکوب حاسد را / من بکوبم اگر تو را وسه نیست (سوزنی: لغت‌نامه: وسه)،

حل جدول

عصا و چوب دستى

گویش مازندرانی

برای، به خاطر، باید

بایست – باید

بس است – کافی است

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) چوب دستی، آلت مرد نره: روز و شبان بگنبد سیمین شان زدیم هرساعتی زوسه سیمین یکی ستون. (سوزنی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر