معنی ولع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ولع. [وَ] (ع اِ) دروغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- ولع والع، مبالغه است، چنانکه عجب عاجب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
ولع. [وَ] (ع مص) وَلَعان. سبک و خوار گردیدن. || دروغ گفتن. || ربودن. || ماادری ما ولعه، نمیدانم چه چیز بازداشت او را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
ولع. [وَ ل َ] (ع مص) وَلوع. حریص و آزمند گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به چیزی سخت دل بستن. (اقرب الموارد). || (اِمص) حرص. (غیاث اللغات). آز:
گشت بی عاطفتی باز شروع
یافت حرص و ولع و جهل شیوع.
ایرج میرزا.
|| فریفتگی. (غیاث اللغات). || (اصطلاح صوفیه) عبارت است از میل قوی و دائم. (کشاف اصطلاحات الفنون).
(اِ.) حرص و علاقه شدید به چیزی، (اِمص.) حرص، آزمندی. [خوانش: (وَ لَ) [ع.]]
حرص و علاقۀ شدید به چیزی،
آزمندی
حرص، طمع، آزمندی
آز، آزمندی، اشتیاق، حرص، شره، طمع، طمعکاری، میل، هوی،
(متضاد) بیمیلی
آز آزوری آزمندی (مصدر) حریص شدن آزمند گردیدن، (اسم) حریصی آزمندی. -3 (اسم) حرص آز میل شدید: (گشت بی عاطفتی بازشروع یافت حرص و ولع و جهل شیوع. )) (ایرج میرزا)
وَلَع، غیر از معانی مصدری در فارسی به معنای مترادف باحرص و آز نیز مصطلح است،
وَلع، (وَلَعَ، یَلَعُ) دروغ گفتن، خوار و خفیف شدن، ربودن و زائل کردن حق کسی،
وَلِع، بسیار مشتاق و علاقمند، آزمند،