معنی وهل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
وهل. [وَ] (ع ص) ترسنده و بیمناک. (منتهی الارب) (آنندراج). بددل. (مهذب الاسماء). || (مص) گمان بردن در چیزی و دل به جایی رفتن که قصد آن نبود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
وهل. [وَ هََ] (ع مص) سست گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || ترسیدن. || غلط کردن و سهو نمودن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج المصادر) (آنندراج). || فراموش کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || فراموش شدن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِ) بیم. بددلی. || غلط. || نسیان. (منتهی الارب) (آنندراج).
وهل. [وَ هََ] (ع ص) ترسنده. || سست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
وهل. [وُ] (اِ) درخت کاج راگویند که صنوبر باشد، و بعضی گویند وهل درخت سرو کوهی است و آن را به عربی عرعر و ثمر آن را حب العرعر گویند. (برهان) (آنندراج).درخت صنوبر. (انجمن آرا). به اقسام سرو کوهی که مراداقسام درخت پیرو است اطلاق شود. || ابهل. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ابهل و سرو کوهی شود.
وهل. [وِ هَِ] (اِخ) دهی است جزو دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه در 7 هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به خلخال با 128 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کاج، سرو کوهی، عرعر، ابهل،
ترسنده، بیمناک، سست گردیدن
رها آزاد
(اسم) به اقسام سرو کوهی که مراد اقسام درخت پیرو است. ، ابهل.