معنی ویژه کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ویژه کردن. [ژَ / ژِ ک َ دَ] (مص مرکب) خالص کردن. بی آمیزش ساختن. اخلاص. (ترجمان القرآن). پاک و خالص کردن:
جهان ویژه کردم ز پتیاره ها
بسی شهر کردم بسی باره ها.
فردوسی.
جهان ویژه کردم به بُرّنده تیغ
چرا دارد از من به دل شاه ریغ؟
فردوسی.
|| خاص کردن. مخصوص کردن. || از خواص و مقربان خود قرار دادن. رجوع به ویژه و شواهد آن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) خالص کردن بی آمیزش ساختن اخلاص، خاص کردن مخصوص کردن، از خواص و مقربان خود قرار دادن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر