معنی پاشا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پاشا. (اِخ) رودخانه ای به شمال غربی روسیه در سرزمینی مردابی. و آن بشاخه هائی تقسیم میشود و بعض این شاخه ها به رودخانه ٔ سویر که ازواردات دریاچه ٔ لادگا است فرومیریزد و بعض دیگر بخود آن دریاچه. طول این رودخانه 213 هزارگز است و از جنگلهای بزرگ عبور میکند.
پاشا. (اِخ) جزیره ای به امریکای جنوبی از توابع شیلی.
پاشا. (اِ) (مأخوذ از کلمه ٔ پادشاه) و در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه ٔ پاشائی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. || لقبی از القاب آن مملکت. و نیز بمعنی آقا و خواجه و سید مستعمل است.
پاشا. (اِخ) (کوه...) کوهی است در ناحیت آنقره بسنجاق قونیه.
[تر.] (اِ.) لقب اشرافی در دولت عثمانی برای دارندگان مقام های بالای دولتی.
در امپراتوری عثمانی، لقبی که به بعضی از وزیران و امیران داده میشد و از القاب رسمی بود،
عنوان امپراطوران عثمانی
لقب امپراطوران عثمانی
تخته پدال مانند در کارگاه نخ ریسی یا کارچال
پارسی ترکی شده پادشاه سرور (اسم) در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه پاشایی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. توضیح سلاطین عثمانی بانتقام از سلاطین صفویه که کلمه سلطان را بتحقیر بصاحب منصبان خود اطلاق میکردند عنوان پاشا را که همان پادشاه است بزیر دستان خود دادند، خواجه آقا و سید.