معنی پاییدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پاییدن. [دَ] (مص) رجوع به پائیدن شود.
نگاهبانی کردن، مراقبت کردن، دوام داشتن، منتظر بودن، چشم داشتن، توقف کردن. [خوانش: (دَ) (مص م.)]
نگهبانی کردن،
چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن،
(مصدر لازم) [قدیمی] همیشه و جاوید بودن، پایدار ماندن،
(مصدر لازم) [قدیمی] درنگ کردن، ایستادن: چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی نگویم بر من بپای (فردوسی: ۶/۵۸۴)،
ملتفت و متوجه بودن.
حراست، مراقبت، مواظبت، دیدزدن، مراقببودن، مواظببودن، دوامداشتن، ماندن، توجه کردن، مترصدبودن
(مصدر) نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن، توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن، ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن. -4 منتظر بودن چشم داشتن، پایداری کردن پا فشردن، بقا ء زیستن ماندن، قسمت کردن بخشیدن، مهم شمردن وزن نهادن، رصد کردن و مراقبت کردن: (پاییدن وقت) و (پاییدن ستاره) و (بپای تا بدایره اندر آید) (التفهیم 64) و (بپای ارتفاع آفتاب را) (التفهیم 313) -10 ملتفت و متوجه بودن.
ملتفت و متوجه بودن.