معنی پرد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پرد. [پ َ] (اِ) لُغَز. اُحجیَّه. (السامی). بَرد. (برهان). چیستان. || لای و ته جامه و کاغذ باشد چنانکه گویند یک پرد ودو پرد یعنی یک لای و دو لای یا یک ته و دو ته. (برهان). || خواب (در مخمل و جامه). (برهان).
پرد. [پ ُ] (اِ) به لهجه ٔ گیلانی، پل رودخانه و جوی آب. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری). قنطره.
لای و ته جامه و کاغذ چنان که گویند یک پرد و دو پرد یعنی یک لای و دو لای یا یک ته و دو ته، خواب مخمل و جامه و مانند آن. [خوانش: (~.) (اِ.)]
چیستان، لغز، احجیه. [خوانش: (پَ) (اِ.) = برد: ]
پردک