معنی پرستاره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پرستاره. [پ َ رَ رَ / رِ] (نف مرکب) پرستار. اَمه. کنیز. کنیزک. داه:
ز بهر حشمت او را شده ست در شب و روز
بنات نعش پرستاره و رهی ذکاش.
سنائی.

گویش مازندرانی

شب پرستاره

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) خدمتکار (مطلقا) خادم، غلام بنده برده عبد، کنیز خادمه امه حاضنه داه مقابل حره. -4 فرمانبردار مطیع، پرستنده عابد عبادت کننده، زن همسر زوجه. -7 زنی که در بیمارستان از بیماران بیماروان مریض دار خادم بیماران. -8 پاسدار حافظ حارس ملازم گوشدار. جمع: پرستاران. یا پرستاران خیال. شعرا و صاحبان نظم و نثر.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر