معنی پرکنده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پرکنده. [پ َ ک َ دَ / دِ] (ص مرکب) کنایه از درمانده و عاجز شده باشد. (برهان). || پراکنده:
از آن قصائد پرکنده دفتری کردم.
ازرقی.
کند باد پرکنده خاک مرا
نبیند کسی جان پاک مرا.
نظامی.

فرهنگ معین

درمانده و عاجز، متفرق، پراکنده. [خوانش: (پَ. کَ دِ) (ص.)]

فرهنگ عمید

مرغی که پَرهایش را کنده باشند،
[مجاز] درمانده، عاجز،

پراکنده، متفرق: کند باد پرکنده خاک مرا / نبیند کسی جان پاک مرا (نظامی: ۷۴۵)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر