معنی پریشان روزگار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پریشان روزگار. [پ َ زْ / زِ] (ص مرکب) بد حال. بی سرانجام. تبه روزگار. لهیف: هرگاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت بدرگاه حق تعالی بردارد. (گلستان).

فرهنگ عمید

تیره‌روز، کسی که زندگانی خوشی ندارد، تبه‌روزگار،
بدحال،
تنگدست،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) بدحال تبه روزگار.

پیشنهادات کاربران

آشفته روز

شکسته حال

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر