معنی پلیس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پلیس. [پ َ] (اِ) در اصطلاح بنایان، ناهمواری.
پلیس. [پ ُ] (فرانسوی، اِ) لفظ فرانسوی که در فارسی بمعنی پاسبان اداره ٔ شهربانی (نظمیه) و گاه بمعنی آن اداره ٔ شهربانی استعمال میشد. عسس. محتسب.
پلیس. [پْل َ / پ ِ ل َ] (اِخ) نام نهری است درکشور آلمان. این نهر از ساکس شروع شده رو به شمال جاری میشود و پس از طی 110هزار گز به رودخانه ٔ الستر ب-لانش میریزد. (قاموس الاعلام ترکی در ماده ٔ پلایسه).
مجموعه نیروهای انتظامی یک کشور، شهر یا جامعه، پاسبان، آژان. [خوانش: (پُ) [فر.] (اِ.)]
(پَ) (اِ.) ناهمواری.
مجموعۀ افرادی که با استفاده از اختیارات قانونی خود، در جهت ایجاد نظم، امنیت، و آرامش در شهر، کشور و جامعه تلاش میکنند،
هر یک از افراد متعلق به این مجموعه،
جایی که افراد این مجموعه در آن مستقر هستند،
* پلیس مخفی: (نظامی) کارآگاه،
کارآگاه
پاسبان، شهربانی، شهربان
شهربانی
آژان، پاسبان، شرطه، عسس، محتسب، شهربانی، کلانتری، نظمیه
سبد بزرگ بافته از ترکه های بید و یا پوست درخت
لفظ فرانسوی به معنای پاسبان اداره شهربانی