معنی پهن کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پهن کردن. [پ َ ک َ دَ] (مص مرکب) منبسط کردن. گستردن. باز کردن گستردنیها. گسترانیدن فرش و جز آن. فرش کردن، انداختن، چنانکه رختخواب و جز آن. بسط. انفراش. تمهید. گشودن. پهنیدن. اصفاح. (تاج المصادر). تشبیح. (تاج المصادر). فطح. (از منتهی الارب). اعراض. (از منتهی الارب):
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش.
حافظ.
تصفیح، پهن کردن چیزی. (تاج المصادر). طمل، پهن کردن چیزی یا نان. (منتهی الارب). تعریض، پهن نمودن چیزی. (منتهی الارب). || تسطیح. (دهار) (زوزنی). || عریض ساختن چیزی، چون قطعات فلزات از زخم پتک. پخت کردن. (در تداول مردم قزوین). افزودن بر سطح چیزی از هر جانب.

فرهنگ معین

وسیع کردن، پهناور ساختن، گستردن. [خوانش: (پَ. کَ دَ) (مص م.)]

حل جدول

توسیع

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) ‎-1 وسیع کردن فراخ ساختن، عریض کردن پهناور ساختن. -3 منبسط کردنگستردن:رو بقبله سفره سفیدی پهنمیکند (هنگام عقد) . -4 مسطح ساختن تسطیح.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر