معنی پوسته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پوسته. [ت َ / ت ِ] (اِ) پوست. || پوستک. پوستی نازک. قشاره. || شوره ٔ سر. قطعات کوچک سفید رنگ که در سر آدمی بگاه شوخگنی پدید آید و چون بشانه زنند فروریزد. هبریه. پوسه. رجوع به پوسه شود.
بیرونی ترین بخش پوست، پوشش اندام های درونی بدن، بخش کوچکی از پوست که یاخته های آن مرده است و از بقیه پوست جدا می شود، پوشش بیرونی دانه. [خوانش: (اِ.)]
پوست کوچک،
پوست نازک،
هرچیز پوستمانند،
هرچیز ریز شبیه پوست،
پولک ریز و نازک،
قشر،لایه
فیلمی از مصطفی آل احمد
غشا
پوست، طبقه، غشا، قشر، لاک، لایه، ورقه،
(متضاد) مغز
پوست نازک