معنی پیوس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پیوس. (اِ) انتظار. امید. پیوز. (آنندراج) (انجمن آرا). بیوس:
با عقل کار دیده بخلوت شکایتی
میکردم از نکایت گردون پرفسوس
گفتم ز جور اوست که ارباب فضل را
عمر عزیز میرود اندر سر پیوس.
ابن یمین.
|| طمع. توقع. (برهان).
- به پیوسی، توقع. طمع:
به پیوسی از جهان دانی که چون آید مرا
همچنان کز پارگین امید کردن کوثری.
انوری.
افسوس که دور به پیوسی بگذشت
وین عمر چو جان عزیزم از سی بگذشت
اکنون چه خوشی و گر خوشی دست دهد
صد کاسه بنانی چوعروسی بگذشت.
(از صحاح الفرس).

فرهنگ معین

انتظار، امید، طمع، توقع. [خوانش: (اِ.) = بیوس: ]

فرهنگ عمید

پیوسیدن
(اسم مصدر) امید، انتظار،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) انتظار امید: با عقل کار دیده بخلوت شکایتی میکردم از نکایت گردون پرفسوس. گفتم زجور اوست که ارباب فضل را عمر عزیز میرود اندر سر پیوس. (ابن یمین)، طمع توقع.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر