معنی پیچک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
پیچک. [چ َ] (اِ مصغر) پیچ کوچک. پیچ خرد. || (اِ مرکب) پیچ. داردوست. کتوس (در بعضی نقاط شمالی ایران). مهربانک. عشق پیچان. قسمی لبلاب. انواع گلها که بر درخت یا ستونی پیچیده و بالا روند. نوع گیاهها که بر درختان برروند و زینتی باشند. نامی که غالباً بگیاهان پیچنده دهند مانند عشقه و لبلاب و غیره. گیاهی که بر درخت پیچد و آن را خشک کند. ارغچ، ارغک، ارقژ، ازغچ، نویچ، نوپیچ، نوح، تربد. حبل المساکین. بقله ٔ بارده. شجره ٔ بارده. غساک، پنجه. بویچه. قسوس (قشوش).پرسیان. لوک. فژغند. کشت بر کشت. سابود. واجد. سن. (آنندراج): سرند؛ گیاه پیچک. (منتهی الارب). رجوع به داردوست و لبلاب شود. || درختی که در جنگلهای مازندران یافت شود و برای کاغذسازی مفید است. (جغرافیای طبیعی کیهان). در دره ٔ شهرستانک این نام را به داغوش دهند. رجوع به داغوش شود. || سربند زنان. (برهان). مقنعه ٔ زنان: و از طرفی بازیگاه دستمال و سماع خانه ٔ دستار چنان گرم شد که مقنعه سرانداز و پیچک رقاص گشته. (نظام قاری ص 155).
کمخا چه حاجتست برو پیچک طلا
معشوق خوبروی چه محتاج زیورست ؟
نظام قاری (دیوان البسه ص 50).
رازی که در میان سر آغوش و پیچک است
آن راز سربمهر بمعجر نوشته اند.
نظام قاری (دیوان البسه ص 23).
اگر آنجا حسیبک و زیچک است اینجا سرآغوش و پیچک است. (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 9). || گروهه ٔ ریسمان و ابریشم. (برهان). گلوله. چیزی که ابریشم و ریسمان بر آن پیچند. (تحفهالسعاده). استوانه ای که به دور آن سیم یا نخ پیچیده شود. || انگشتری بی نگین که از شاخ و استخوان سازند. (برهان) (جهانگیری).
گیاهی است رونده با برگ های ریز دندانه دار و گل هایی به رنگ سفید، آبی و بنفش که دور درختان یا گیاهان دیگر می پیچند و بالا می روند، هر چیز پیچیده شده و گلوله شده مانند گلوله نخ و ابریشم و... [خوانش: (چَ) (اِ.)]
گیاهی صحرایی با برگهای کوچک دندانهدار و گلهایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید، یا سرخ کمرنگ. بیشتر در کشتزارها میروید و روی زمین میخزد یا به گیاههای مجاور خود میپیچد و بالا میرود و به هر گیاهی که بپیچد آن را پژمرده و خشک میکند،
هرچیز پیچیده و گلولهشده از نخ، ابریشم، و مانند آن،
انواع گیاهان که به درختان و اشیای مجاور خود بپیچند و بالا بروند،
لبلاب
آهنگ انجام کار، تصمیم، باور
گیاهانی که ریشه ی سطحی دارند
(اسم) پیچ کوچک پیچ خرد، سربندزنان مقنعه:و از طرفی بازیگاه دستمال و سماع خانه دستار چنان گرم شد که مقنعه سرانداز و پیچک رقاص گشته. -3 گروهه ریسمان و ابریشم استوانه ای که بدور آن سم یا نخ پیچیده شود بوبین کویل. -4 انگشتری بی نگین که از شاخ و استخوان سازند. -5 گیاهی از تیره پیچکیان که پایا میباشد و دارای گونه های متعدد است و برگهایش سر نیزه یی و دندانه دار است و گلهایش بشکل زنگوله است و بیشتر آبی رنگ و دارای جام 5 قسمتی است. گونه های این گیاه بحد وفور در ایران و آسیای صغیر میروید. شیرابه آن در تداوی بعنوان مسهل استعمال میشده است لوایه حشیشه مهبوله بروچیچکینیلوفر. -6 کتوس. -7 دار دوست-8 عشقه. یا پیچک باغی. نیلوفر باغی. یا پیچک دیواری. مو چسب0 یا پیچک صحرایی. نیلوفر صحرایی.