معنی پیچ پیچی کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پیچ پیچی کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) ول خرجی کردن. دست بباد بودن:
پیچ پیچی مکن و سیم بکس بازمده
نرخ ارزان کن و در میخ درآویز ازار.
سوزنی.
و محتمل است بمعنی دندان گردی و گران گازی و گران فروشی هم باشد.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) سختگیری در معامله کردن دندان گردی کردن: پیچ پیچی مکن و سیم بکس باز مده خ نرخ ارزان کن و در میخ در آویز ازار. (سوزنی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر