معنی پی جو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
پی جو. [پ َ / پ ِ] (نف مرکب) جوینده ٔ اثر پا. مجازاً، فاحص. کاونده. جستجوکننده.
- پی جوی کسی (چیزی) شدن، در جستجوی آن بودن.
فرهنگ عمید
جویندۀ رد و اثر چیزی،
* پیجوی کسی (چیزی) شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن،
حل جدول
جوینده، جستجو کننده
فرهنگ فارسی هوشیار
جستجو کننده، کاوند
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.