معنی چاره دان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

چاره دان. [رَ / رِ] (نف مرکب) داننده ٔ چاره. چاره ساز. صاحب تدبیر. و رجوع به چاره ساز شود. || داننده ٔ علاج دردها. معالج. آنکه علاج و درمان دردها داند:
تو هرچ اندرین کار دانی بگوی
که تو چاره دانی و من چاره جوی.
دقیقی.
بسا چاره دان کاو بسختی بمرد
که بیچاره گوی سلامت ببرد.
سعدی (بوستان).
و رجوع به چاره ساز و چاره گر شود.

فرهنگ عمید

دانندۀ راه چاره و علاج، آن‌که راه علاج دردی یا اصلاح امری را بداند، چارهشناس: بسا چاره‌دانا به‌سختی بمرد / که بیچاره گوی سلامت ببرد (سعدی۱: ۱۴۰)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر