معنی چرخ کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

چرخ کردن. [چ َ ک َ دَ] (مص مرکب) چیز فلزی را با چرخ صیقل دادن یا تیز کردن. (فرهنگ نظام). چاقو یا کارد و امثال آن را با چرخ تیز کردن. || دوختن با چرخ. جامه را با چرخ خیاطی دوختن. پارچه یا لباس را به وسیله ٔ چرخ بخیه زدن. || گوشت یا چیزی از این قبیل را با چرخ خرد کردن. گوشت را بوسیله ٔ چرخ کوبیدن و نرم کردن. || چیزی را مدور ساختن. (فرهنگ نظام). رجوع به چرخ چاقوتیزکن و چرخ خیاطی و چرخ گوشت کوبی شود.

فرهنگ معین

به وسیله دستگاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن، با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن، به وسیله دستگاهی گوشت را ریزریز کردن، در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن. [خوانش: (~. کَ دَ) (مص م.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

تراش‌دادن، تراشیدن، خرد کردن، ریزریز کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) بوسیله دستکاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن: چرخ کردن شیر. ‎، با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آنرا تیز کردن. دستگاهی گوشت را ریز ریز کردن. ‎ -3 بوسیله -4 دندان را با دستگاه خاصی تراشیدن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر