معنی چشم سیاه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

چشم سیاه. [چ َ / چ ِ م ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) چشم سیاهرنگ. چشمی برنگ سیاه. چشم که مردمک آن بغایت سیاه باشد:
بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه
ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه.
فرخی.
ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه
که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه.
ایرج میرزا.
|| مراد چشم بی نور باشد. (بهار عجم). چشم کور. چشم نابینا:
هست از بنفشه دیده ٔ بادام سرمه دار
روشن شود ز خط تو چشم سیاه ما.
میرزا طاهر وحید (از بهار عجم).

چشم سیاه. [چ َ / چ ِ] (ص مرکب) سیاه چشم. آن کس که چشمان سیاه دارد.

حل جدول

آلبومی از هومن سزاوار

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) آن کس که چشمان سیاه دارد سیاه چشم.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر