معنی چوبکاری کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
چوبکاری کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) زدن با چوب. بچوب بسیار زدن. (یادداشت مؤلف). کتک زدن. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول عامه خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی. نیکی کردن بجای بدی.نیکی کردن به آنکه نسبت بتو نیکی نکرده است، «ما راچوبکاری میکنند». (یادداشت مؤلف). به مجاز، بیش ازحد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرائی و بکسی محبت کردن «چوبکاری میفرمائید» (که در هنگام تعارف ادا شود). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تجلید کردن شود.
- چوبکاری کردن کسی را، او را بعطایا و با ملاطفت زبانی خجل و شرمنده کردن. با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده است خجل کردن. (یادداشت مؤلف).
(کَ دَ) (مص م.) (عا.) شرمنده ساختن، خجالت دادن.
مثل سخت نکوهیدن
(مصدر) کتک زدن، بیش از حد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرایی و محبت کردن: ((چوبکاری می فرمایید. )) (هنگام تعارف ادا شود) .