معنی چکه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

چکه. [چ َ / چ ِک ْ ک َ] (اِ) به معنی قطره باشد. (برهان). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. (ناظم الاطباء). چکره وچکله. چِکَّه و چیکَّه. (در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود.

چکه. [چ َ ک ِ / ک َ] (ص) کوچک و خرد را گویند. (برهان) (آنندراج). کوچک، خرد و خرده. (ناظم الاطباء).

چکه. [چ َ ک َ / ک ِ] (ص) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه ٔ امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد و خود مایل به هزل و مسخرگی باشد. بی عار و بی بند و بار. سخت لوده و بسیارمزاح. آنکس که طبع لاابالی گونه دارد.

چکه. [چ َ ک َ / ک ِ] (اِ) در زبان آذری، بمعنی آبکشی است که از ترکه و چوب تر سازند پالودن چلو و پلو را. صافی و سله ای که از چوب تر و باریک ساخته شود. (یادداشت به خط مؤلف).

فرهنگ معین

(چِ کِّ) (اِ.) قطره، قطره آب.

(اِ.) کوچک، حقیر، (ص.) شوخ، مسخره. [خوانش: (چِ کِ یا کَ) [تر.]]

فرهنگ عمید

کوچک، خرد،
حقیر،
[عامیانه] شخص لوده و مسخره، آن‌که همیشه شوخی و مسخرگی کند و مردم را بخنداند،

قطره، آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد،
[مجاز] مقدار کمی از مایع: یک چکه آب نمانده بود،
* چکه‌چکه: قطره‌قطره،

حل جدول

قطره

مترادف و متضاد زبان فارسی

تراب، جرعه، قطره، قلپ، تراوش، تراویده، رشحه، ریزش، چک، چکانه، نشت

گویش مازندرانی

سرسخت، چشت و چابک، دلیر، هوچی

کنار و گوشه

مغز گردو یا سیر یا هر چیز مانند آن

کف زدن – دست زدن

آب جاری، قطره آب

شاخه

دانه ای از یک بوته

فرهنگ فارسی هوشیار

ترکی زرنگ، شوخ (اسم) آب اندک که از جای یا چیزی بچکد قطره چک چکله. ‎ (اسم) کوچک خرد حقیر، (صفت) شوخ مسخره.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری