معنی چیستان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
چیستان. (اِ مرکب) (چیست + آن) لغز که بکلمه ٔ «چیست آن » ابتدا شود.لغز را گویند و آن را اُحجِیَه نیز گویند. (جهانگیری). به معنی پرسیدن باشد و آن را لغز هم گویند و به عربی اغلوطه خوانند. (برهان). دیسان. لغز. اغلوطه. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ذیل دیسان). آبِدَه. (زمخشری). اُدعیَه. اُدعُوَّه. اُحجُوَّه. حُجَیّ̍ا. اُلغُوزُه. بردک. بَرد. پَرد. چَربَک. (یادداشت مؤلف).لُغَز. لُغُز. لَغَز. لَغز. لُغَیزاء. لُغَّیزی ̍. (منتهی الارب). و آن را پرد و پردک نیز گویند؛ یعنی پوشیده و در پرده. (آنندراج) (از انجمن آرا). شمس قیس رازی گوید: لغز آن است که معنیی از معانی در کسوت عبارتی مشکل متشابه بطریق سؤال بپرسند و از این جهت درخراسان آن را «چیست آن » خوانند و این صنعت چون عذب و مطبوع افتد و اوصاف آن از روی معنی با مقصود مناسبتی دارد و بحشو الفاظ دراز نگردد و از تشبیهات کاذب و استعارات بعید دور بود پسندیده باشد و تشحیذ خاطر را بشاید. (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی صص 314- 313). رشیدالدین وطواط گوید: لغز - این صنعت همان معماست الا که این را بطریق سؤال گویند و عجم این را چیستان خوانند. (حدائق السحر):
اگر این چیستان تو بگشائی
گوی دانش ز موبدان ببری.
لبیبی.
اِلغاز؛ چیستان گفتن. تداعی، چیستان گفتن. (منتهی الارب). مخابئه؛ چیستان گفتن کسی را تادر غلط افتد. (از منتهی الارب). مداعاه، با هم چیستان گفتن. (منتهی الارب). اینک شواهدی چند بر چیستان:
آن چیست کز آن طبق همی تابد
چون ملحم زیر شعر عتابی
ساقش بصفت چو ساعد حورا
دستش بمثل چو پای مرغابی.
رودکی.
چیست آن درج زمردرنگ ناپیدا دهان
چون صدف یکتادری ناسفته دارد در میان
حیرتی دارم که چون آن درج بشکافد کسی
افکند آن گوهر ناسفته از کف رایگان.
؟
آن چیست که خود ریسد و خود بافد جامه
خود خامه همی بافد او باشد عریان.
که لغز عنکبوت است.
چیست آن قصر بی در و روزن
خیره زو پیکر سهیل یمن
..............
نه ستاره در او گرفته وطن.
که لغز سیب است. و عثمان مختاری درچیستان مهد و مرقد و تخت روان قصیده ای به مطلع زیر دارد:
چیست آن چرخی که باشد هر دو کوه آن را مدار
آلت رفتنش هشت و جای آسودنش چار.
عثمان مختاری (دیوان چ همائی ص 186).
چیست آن گوهر که می زاید از آن دریا روان
صورت او در ولیکن باشدش از جزع کان.
مجدهمگر.
|| مطلق لغز. (یادداشت مؤلف). رجوع به لغز شود. || ماهیت. (برهان). ماهیت. ذات. چگونگی. کیفیت. (از ناظم الاطباء). || خاصیت. (ناظم الاطباء).
(اِمر.) لغز، معما.
معمایی که بهصورت منظوم از چیزی و با دادن نشانیهای آن مطرح میشود، مانندِ «چیست آن مار که بر سینۀ خصمش گذر است / کهرباپیکر و آهندُم و فولادسر است» که دربارۀ نیزه است و «آن جرم پاک چیست چو ارواح انبیا / چون روح بالطافت و چون عقل باصفا ـ گه خوار و گه عزیز و گهی پست و گه بلند / گه تیره گاه صافی و گه درد و گه دوا» که دربارۀ آب است، بردک، کردک، پردک، لُغَز: اگر این چیستان تو بگشایی / گوی دانش ز موبدان ببری (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۹۰)،
بردک، لغز، معما
لغز
بردک
بردک، پردک، پرسیدنی، لغز، معما
بعمنی پرسیدن است بطرزی که جواب دادن بان مشکل باشد