معنی ژن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ژن. [ژَ] (ص) زشت. بدهیئت. (آنندراج). در زبان پهلوی زشت باشد. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 51). فرومایه. دون. (ظاهراً از مجعولات شعوری است).
ژن. [ژِ] (اِخ) (ایتالیایی: جِنُوا) نام شهری در ایطالیا پایتخت لیگوری، بندری بر ساحل خلیج ژِن از فروع دریای مدیترانه، دارای 630000 تن سکنه و آن شهری باشکوه و دارای قصور عالیه و موزه های پرنفایس و بندری تجارتی است و بدانجا کارخانه های صنعتی و کشتی سازی و نساجی و فلزکاری هست و شراب و ابریشم وروغن صادرات آن است. این شهر را در قرون وسطی لیگورها و ژن ها بنا کردند و پایتخت کشور جمهوری ژن که مردم آن در تجارت با مردم «ونیز» رقابت میکردند گردید. این بندر در 1684 م. بفرمان لوئی چهاردهم پادشاه فرانسه بمباران شد و بسال 1798 پایتخت جمهوری لیگورین گردید و در سال 1805 به امپراطوری فرانسه ملحق گشت.
ژن.[ژُ] (اِخ) نام کرسی بخش لاند از ولایت مُن -دو-مارسان، دارای 608 تن سکنه.
(ژِ) [فر.] (اِ.) عامل انتقال دهنده صفات ارثی.
عامل انتقال صفات ارثی که بر روی کروموزوم قرار دارد،
عامل وراثت، نژاد وتیره
نژاد
نژاد وتیره
عامل وراثت
عامل وراثت، نژاد و تیره
عامل وراثت، واحد انتقال صفات ارثی که بر روی کروموزوم قرار دارد