کارمزد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
کارمزد. [م ُ] (اِ مرکب) مزدی که برای کار دهند. اجرت. حق العمل. (فرهنگستان).
کارمزد. [م ُ] (اِخ) از بلوکات ناحیه ٔ ولوپی در مغرب دوآب.
فرهنگ معین
(مُ) (اِمر.) اجرت، حق العمل.
فرهنگ عمید
پولی که کسی در ازای کاری که انجام داده میگیرد، مزد کار، اجرت، حقالعمل،
(صفت) ویژگی کارمند غیررسمی،
حل جدول
حق العمل
مترادف و متضاد زبان فارسی
اجر، اجرت، حقالعمل، مزد
فرهنگ فارسی هوشیار
اجرت، حق العمل
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.