معنی کارنامک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
کارنامک. [م َ] (اِ مرکب) کارنامه. رجوع به کارنامه و ص 58، 81، 84، 109 کتاب «ایران در زمان ساسانیان » شود.
حل جدول
معادل فارسی رزومه/ سی وی
رزومه
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.