معنی کارکرد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کارکرد. [ک َ / ک ِ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) کار کردن و عمل. (آنندراج). عمل و کار و کردار و فعل. (ناظم الاطباء). رفتار. || زحمت. مزاحمت. || زد و خورد. || خدمت:
ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بود
کنون توانی باری خشوک پنهان کرد.
رودکی یا منجیک.
چو گویید پیران که با این پسر
چه نیکو بود کارکرد پدر.
دقیقی.
هر آنکس که بگریزد از کارکرد
از او دور شد نام و ننگ و نبرد.
فردوسی.
ببخشید گنجی بدرویش مرد
که خوردش نبودی بجز کارکرد.
فردوسی.
میانه گزین در همه کارکرد
به پیوستگی هم به ننگ و نبرد.
فردوسی.
چه جوئیم از این گنبد تیزگرد
که هرگز نیاساید از کارکرد.
فردوسی.
میان سنگ یکی کنده کنده کرد حصار
نه ز آن عمل که بود کارکردهای بشر.
فرخی.
و از آنجا به مغرب شد [گرشاسب] و کارکردها بسیار کرد. (تاریخ سیستان).
کجا این چنین زور و این کارکرد
چه داریم ما خویشتن را بمرد.
(گرشاسبنامه ص 119).
کیست مر این قبه را محرک اول
چیست از این کارکرد بهره و حاصل.
ناصرخسرو.
گر بخروار بشنوند سخن
بگه کارکرد خروارند.
ناصرخسرو.
این حکم در این کارکرد پیداست
با آنکه رسول آمده ست و پیغام.
ناصرخسرو.
رستن بمال نیست به علم است کارکرد
خیره بمال بسته دلی و به درهمی.
ناصرخسرو.
گیتی زکارکرد تو گوید همی خبر
زیرا که دستبرد تو بیند همی عیان.
مسعود.
من شرح مدح شاه دهم در سخن همی
نه کارکرد خویش همی بر بها کنم.
مسعود.
بکارکرد مرا با زمانه دفترهاست
چه فضلها بودم گر بحق حساب کنند.
مسعود.
|| صنعت.
- کارکردها، صنایع: اندر وی [بلخ] بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجب و ویران گشته آن را نوبهار خوانند. (حدود العالم).
عمل و کار، اندازه و مقیاس کار انجام شده. [خوانش: (کَ) (مص مر.)]
اندازه و مقیاس کار انجامشده،
[قدیمی] کار، کردار، عمل،
راندمان
بازده، راندمان، عملکرد، محصول