معنی کار گذاردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
کار گذاردن. [گ ُ دَ] (مص مرکب) تمشیه (متعدی و لازم آمده).
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) باسانی و جلدی نیکی کارها را انجام دادن کار بری کردن. توضیح با } کار گزاران { اشتباه نشود، (مصدر) کار گذاشتن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.