کاسته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کاسته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) کم شده و کاهیده. (برهان) (ناظم الاطباء):
ای جای جای کاسته بی خوبی
باز از تو جای جای فزایسته.
دقیقی.
یکی در فزونی دل آراسته
ز کمّی دل دیگری کاسته.
فردوسی.
ز لشکر فرستادن و خواسته
شود بیگمان کار ما کاسته.
فردوسی.
یکی پاسبان بد بدین خواسته
دل و جان از افزون شدن کاسته.
فردوسی.
- کاسته شدن. کم شدن و نقصان یافتن. || زیان یافتن و کاهیده شدن، کوتاه شدن. (ناظم الاطباء).
کاهیده، کمشده،
کم شده کاهیده تقلیل یافته نقصان پذیرفته مقابل افزوده فزایسته: } ای جای جای کاسته بیخوبی باز از تو جای جای فزایسته . { (دقیقی)، مفروق.